یادها و خاطره ها (۳)

۱۳ فروردین ۱۳۸۰ 

 

۱۳ فروردین ۱۳۵۷ 

 

یادها و خاطره ها (۲)

این ترانه بوی نان نمی دهد              بوی حرف دیگران نمی دهد

سفره ی دلم دوباره باز شد              سفره ای که بوی نان نمی دهد

نامه ای که ساده و صمیمی است     بوی شعر و داستان نمی دهد:

...با سلام و آرزوی طول عمر             که زمانه این زمان نمی دهد 

 

کاش این زمانه زیر و رو شود                  روی خوش به ما نشان نمی دهد

یک وجب زمین برای باغچه                    یک دریچه آسمان نمی دهد

وسعتی به قدر جای ما دو تن                گر زمین دهد، زمان نمی دهد

کس ز فرط های و هوی گرگ و میش      دل به هی هی شبان نمی دهد

 

 

  

جز دلت که قطره ای است بیکران     کس نشان ز بیکران نمی دهد

نا امیدم از زمین و از زمان                پاسخم نه این، نه آن ... نمی دهد

پاره های این دل شکسته را            گریه هم دوباره جان نمی دهد

خواستم که با تو درد دل کنم            گریه ام ولی امان نمی دهد

 

 

شعر از قیصر امین پور (با اندکی تخلیص) 

 

کاروان کربلا

شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین 

روی دل با کاروان کربلا دارد حسین

از حریم کعبه جدش به اشکی شست دست 

مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسین 

میبرد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم 

بیش از اینها حرمت کوی منا دارد حسین

پیش رو راه دیار نیستی کافیش نیست 

اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین

بسکه محملها رود منزل به منزل با شتاب 

کس نمی‌داند عروسی یا عزا دارد حسین

رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند 

تا بجائی که کفن از بوریا دارد حسین

بردن اهل حرم دستور بود و سر غیب  

ورنه این بی‌حرمتیها کی روا دارد حسین

سروران،‌پروانگان شمع رخسارش ولی 

چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین

سر به تاج زین نهاده راه‌پیمای عراق 

می‌نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین

او وفای عهد را با سر کند سودا ولی 

خون به دل از کوفیان بی‌وفا دارد حسین

دشمنانش بی‌امان و دوستانش بی‌وفا 

با کدامین سر کند، مشکل دو تا دارد حسین

سیرت آل علی با سرنوشت کربلاست 

هر زمان از ما یکی صورت نما دارد حسین

آب خود با دشمنان تشنه قسمت می‌کند 

عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین

دشمنش هم آب می‌بندد به روی اهل بیت 

داوری بین با چه قومی بی‌حیا دارد حسین

بعد از اینش صحنه‌ها و پرده‌ها اشکست وخون 

دل تماشا کن چه رنگین سینما دارد حسین

سازعشق است و به دل هرزخم پیکان زخمه‌ئی 

گوش کن عالم پراز شور و نوادارد حسین

دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز 

با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین

شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا 

جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین

اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار 

کاندرین گوشه عزایی بی‌ریا دارد حسین

شعر از زنده یادشهریار