...
....
....
....
.....
....
.....
.....
.....
....
......
ا.....
.....
به بام کوفه می کنم تو را نظاره یا حسین
تو هم مرا نظاره کن به یک اشاره یا حسین
سرو به خون نشسته ام، زائر دست بسته ام
سلام می فرستمت از لب پاره یا حسین
لحظه به لحظه دم به دم، مرگ دوباره دیده ام
بس که رسیده بر تنم، زخم دوباره یا حسین
میان خندة عدو بَهر تو گریه می کنم
بلکه به اشک دیده ام کنی نظاره یا حسین
تیر به چله کمان، کمان به دست حرمله
مَیا به کوفه رحم کن به شیرخواره یا حسین
پرده کنار رفته و می نگرم به دخترت
نه معجرش بود به سر، نه گوشواره یا حسین
هدیه حاجیان بود به مسلخ ولا یکی
مرا بود در این منا دو ماه پاره یا حسین
به آسمان دیده ام، نظاره کن که دم به دم
در آفتاب ریختم بر تو ستاره یا حسین
نگه به مکه دوختم چو شمع بر تو سوختم
درون سینه ام شده نفس شراره یا حسین
کرم کن و به یک نظر به نظم "میثمت" نگر
که کرده سوز او اثر به سنگ خاره یا حسین
سلام
قطعه فیلمی مربوط به مراسم عزاداری سال 79 رو برای دانلود گذاشتم.
اگه به دلتون نشست یه فاتحه برای گذشتگان من و خودتون بخونید.
کوتاه کن کلام ... بماند بقیه اش
مرده است احترام ... بماند بقیه اش
از تیرهای حرمله یک تیر مانده بود
آن هم نشد حرام ... بماند بقیه اش
هر کس که زخمی از علی و ذوالفقار داشت
آمد به انتقام ... بماند بقیه اش
شمشیرها تمام شد و نیزه ها تمام
شد سنگ ها تمام... بماند بقیه اش
گویا هنوز باور زینب نمی شود
بر سینه ی امام؟ ... بماند بقیه اش
پیراهنی که فاطمه با گریه دوخته
در بین ازدحام... بماند بقیه اش
راحت شد از حسین همین که خیالشان
شد نوبت خیام....بماند بقیه اش
رو کرد در مدینه که یا ایهاالرسول
یافاطمه! سلام ... بماند بقیه اش
از قتلگاه آمده شمر و ز دامنش
خون علی الدوام ... بماند بقیه اش
سر رفت آه، بعد هم انگشت رفت، کاش
از پیکر امام ... بماند بقیه اش
بر خاک خفته ای و مرا میبرد عدو
من میروم به شام ...بماند بقیه اش
دلواپسم برای سرت روی نیزه ها
از سنگ پشت بام ...بماند بقیه اش
دلواپسی برای من و بهر دخترت
در مجلس حرام ...بماند بقیه اش
حالا قرار هست کجاها رود سرش
از کوفه تا به شام ... بماند بقیه اش
تنها اشاره ای کنم و رد شوم از آن
از روی پشت بام ... بماند بقیه اش
قصه به "سر" رسید و تازه شروع شد
شعرم نشد تمام ... بماند بقیه اش
(محمد رسولی)
DEHNO, a village with beautiful nature in khomein, markazi, iran
Want to travel here?! contact us:
http://emamalicor.blogsky.com/
emamali.dehno@gmail.com
پایان ماه روضه شده، غم گرفته ام هیئت تمام گشته و ماتم گرفته ام
بعد از دو ماه گرفت صداهای ذاکران تازه دلم شکسته شده، دم گرفته ام
بعد از دوماه که در مطبت هستم ای طبیب ازدرد عشق گفتم و مرهم گرفته ام
مرهم برای درد دلم، اشک روضه بود اینگونه بوده، اشک دمادم گرفته ام
شبها چقدر گم شده ام بین کوچه ها وقتی سراغ هیئت و پرچم گرفته ام
از مادرت بپرس، نوکریم را قبول کرد؟ آیا برات کرببلا هم گرفته ام؟
افسوس می خورم که ز خیرات سفره ات از دست مهر مادرتان کم گرفته ام
دلتنگ می شوم به خدا بر محرمت خرده مگیریم ز چه ماتم گرفته ام
ای روضه خوان ادامه بده اشک و آه را شعر وداع نه ..... شور محرم گرفته ام
شعر از یاسر مسافر
به نقل از: تیشه های اشک
گفتم کجاست لطف دل آسمانیت
گفتا تو جز به قهر مداوا نمیشوی
گفتم نفس بریده ام از اینهمه بلا
گفتا چرا تو سائل زهرا نمیشوی
گفتم فدای سینه ی مجروح مادرت
گفتا اگرچه گفته ای اما نمیشوی
گفتم به چشم ، میروم و راحتت کنم
گفتا رها زسلطنت ما نمیشوی
گفتم بگیر جانم و فارق کن از غمم
گفتا چرا به گریه تو احیا نمیشوی
گفتم چگونه قلب تو را آورم به دست
گفتا چرا تو ذاکر سقا نمیشوی
این هم یک عکس بسیار جالب از دبستان رودکی در سالهای بسیار دور!
این بچه ها رو می شناسید؟!
سلام
قطعه فیلمی مربوط به تاسوعای سال ۱۳۷۹ شمسی برای شما آماده کردم.
برای دریافت فیلم روی لینک زیر کلیک کنید.
تا علی ماهش به سوی قبر برد
ماه، رخ از شرم، پشت ابر برد
آرزوها را علی در خاک کرد
خاک هم گویی گریبان چاک کرد
زد صدا: ای خاک، جانانم بگیر
تن نمانده هیچ از او، جانم بگیر
ناگهان بـر یاری دست خدا
دستی آمد، همچو دست مصطفی
گوهرش را از صدف، دریا گرفت
احمد از داماد خود، زهرا گرفت
گفـتـش ای تاج سـر خیل رسل
وی بر تو خرد، یکسر جزء و کل
از من این آزرده جانت را بگیر
بازگرداندم، امانت را بگیر
بار دیگر، هدیه داور بگـیر
کوثرت از ساقی کوثر بگیر
می کشد خجلت علی از محضرت
یاس دادی، می دهد نیلوفرت
علی انسانی
به آب می زنم امشب دوباره چشمم را
که شعله شعله ببارم ستاره چشمم را
هنوز بانگ عطش گفتنت خوش آهنگ است
برای تشنگی ات، آب هم دلش تنگ است
دوباره شعر من و دیدۀ تماشا تر
به روی نیزه سرت از همیشه تنها تر
دوباره شعر من و شرح راز خونینت
اقامۀ غزلی از نماز خونینت
طلوع کن؛ که مصلای آفتاب توئی
تو را به آب چکار، آبروی آب توئی
گلوی تشنه ؛ دم تیغ و خنجرت چه گذشت
اجازه هست بگویم که با سرت چه گذشت؟
سرت هوای نیستان و نی سواری داشت
از آن نخست سرت؛ شور سر بداری داشت
سرت کجا و نیستان کجا؟ دریغ دریغ
تنت کجا سم اسبان دریغ دریغ
به خون نشست تمام زمین و زمان با تو
گریستند تمام پیمبران با تو
صدای نالۀ "یحیی" و "هود" می آید
"خلیل" از آتش و اسپند و عود می آید
هزار نخل عصا شد، هزار "موسی" شد
هزار نیزه صلیب، سر مسیحا شد
هوای دشت پر از بغض سیب و "آدم" بود
فرات جرعه ای از اشکهای "مریم" بود
"ثمود" و "یونس" و "الیاس" گریه می کردند
برای غربت "عباس" گریه می کردند
برای غربت عباس آه می دانم
نبرد یک نفر و یک سپاه می دانم
نبرد یک نفر و یک سپاه می دانی؟
شکوه تشنگی خیمه گاه می دانی؟
شکوه تشنگی خیمه گاه و یک عباس
غریو العطش و یک سپاه و یک عباس
غریو العطش و گله های گرگ، دریغ
غریو العطش و آن یل سترگ، دریغ
غریو العطش و شیر مست، افتاده
"سل المصانع رکبا" دو دست افتاده
نگو که دست، بگوخاتم از نگین افتاد
نگو که دست، بگو عرش بر زمین افتاد
نگو که دست، بگو آبروی آب اینست
پیمبران اولی العزم را کتاب اینست
.
با تشکر از دوست خوبمون وهاب (vahabnazari57@yahoo.com) به خاطر ارسال این مرثیه
بر در آن خانه،
پارچه ای نصب شده..
رنگ شب،
طرح غروب
فاصله بسیار است..
به گمانم شاید،
یک نفر فوت شده!
عکس مرحوم کمی کوچک بود..
خیره بر عکس شدم،
فاتحه می خواندم،
و جلو می رفتم...
فاصله کمتر شد..
عکس واضح تر شد،
فاتحه قطع نشد!
عکس مرحوم شبیه من بود!
یادم آمد..
آخرین عکس حیات من بود! ...
شاعر: علیرضا مرندی - به نقل از www.shereno.ir
برای دیدن سایر تصاویر به ادامه مطلب بروید.
ادامه مطلب ...این ترانه بوی نان نمی دهد بوی حرف دیگران نمی دهد
سفره ی دلم دوباره باز شد سفره ای که بوی نان نمی دهد
نامه ای که ساده و صمیمی است بوی شعر و داستان نمی دهد:
...با سلام و آرزوی طول عمر که زمانه این زمان نمی دهد
کاش این زمانه زیر و رو شود روی خوش به ما نشان نمی دهد
یک وجب زمین برای باغچه یک دریچه آسمان نمی دهد
وسعتی به قدر جای ما دو تن گر زمین دهد، زمان نمی دهد
کس ز فرط های و هوی گرگ و میش دل به هی هی شبان نمی دهد
جز دلت که قطره ای است بیکران کس نشان ز بیکران نمی دهد
نا امیدم از زمین و از زمان پاسخم نه این، نه آن ... نمی دهد
پاره های این دل شکسته را گریه هم دوباره جان نمی دهد
خواستم که با تو درد دل کنم گریه ام ولی امان نمی دهد…
شعر از قیصر امین پور (با اندکی تخلیص)
شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین
روی دل با کاروان کربلا دارد حسین
از حریم کعبه جدش به اشکی شست دست
مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسین
میبرد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم
بیش از اینها حرمت کوی منا دارد حسین
پیش رو راه دیار نیستی کافیش نیست
اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین
بسکه محملها رود منزل به منزل با شتاب
کس نمیداند عروسی یا عزا دارد حسین
رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند
تا بجائی که کفن از بوریا دارد حسین
بردن اهل حرم دستور بود و سر غیب
ورنه این بیحرمتیها کی روا دارد حسین
سروران،پروانگان شمع رخسارش ولی
چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین
سر به تاج زین نهاده راهپیمای عراق
مینماید خود که عهدی با خدا دارد حسین
او وفای عهد را با سر کند سودا ولی
خون به دل از کوفیان بیوفا دارد حسین
دشمنانش بیامان و دوستانش بیوفا
با کدامین سر کند، مشکل دو تا دارد حسین
سیرت آل علی با سرنوشت کربلاست
هر زمان از ما یکی صورت نما دارد حسین
آب خود با دشمنان تشنه قسمت میکند
عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین
دشمنش هم آب میبندد به روی اهل بیت
داوری بین با چه قومی بیحیا دارد حسین
بعد از اینش صحنهها و پردهها اشکست وخون
دل تماشا کن چه رنگین سینما دارد حسین
سازعشق است و به دل هرزخم پیکان زخمهئی
گوش کن عالم پراز شور و نوادارد حسین
دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز
با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین
شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا
جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین
اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار
کاندرین گوشه عزایی بیریا دارد حسین
شعر از زنده یادشهریار
سلام
تصمیم گرفتم بخشی به عنوان یادها و خاطره ها ایجاد کنم، امیدوارم از این بخش لذت ببرید!
بدون هرگونه توضیح اولین سری تصاویر رو قرار میدم:
با سلام به همه هم ولایتی ها!
امیدوارم از دیدن این تصاویر لذت ببرید
بقیه تصاویر را در ادامه مطلب ببینید...
ادامه مطلب ...این هم تصاویر بیشتری از مناظر مختلف دهنو برای دوستانی که درخواست کرده بودند
برای دیدن تمام تصاویر به ادامه مطلب بروید
ادامه مطلب ...
با سلام
هیئت علی ابن ابیطالب (ع) در نظر دارد اقدام به برگزاری سفر زیارتی-سیاحتی مشهد مقدس در مهرماه ۸۹ نماید. کلیه کسانی که مایل به شرکت در این سفر می باشند می توانند با مسئول هیئت تماس حاصل نمایند.
تیرماه سال جاری هیئت علی ابن ابیطالب (ع) اردوی یک هفته ای مشهد مقدس را برگزار کرد که البته بسیاری از دوستان از آن اطلاع داشتند.
این هم یک عکس یادگاری از اردو!